چند شب است دارم کابوس میبینم نه ببخشید اسحق میبینم.
??داستان چیست!؟ رئیس جمهورِ مختال، فخورانه وارد فرودگاه کریمان میشود اماّ فکر میکنید مستقبلینش کیاند!؟ رفقای فابریک کابوس! نه ببخشید اسحاق! خوش و بشی میکند و سوار خودرو میشود، با اسکورت و تشریفات.
هر خیابانی که رد میشوند با خودش میگوید الان به صف مستقبلین که در دو سوی خیابان ایستادهاند میرسیم امّا گویا در شهر خبری نیست! با خودش میگوید آهان فهمیدم همه مردم رفتند سالن کوشش تا من برسم؛ به نزدیکی سالن میرسند اما خبری از مردم نیست فقط تعدادی از پرسنل حفاظت و مأموران پلیس ساختمان را احاطه کردهاند باضافه خودروهای دولتی و به طور معمول صدا و سیما... ظرفیت اسمی سالن تلاش 2000 نفره جون به جونش بکنی 1000 نفرهم بذار روش.. امّا ای وای پس کو مردم؟ چرا پر نشده!؟ این بچههای طفل معصوم مگر مدرسه ندارند! اینجوری که بیشتر ضایع میشه! از پشت شیشه عینک نگاهی به عکسهایی که در دست بچههاست میکند تو دلش (مثل جنابخان) میگه: اسحااااااااااااااق!؟ گوشش رو تیز میکنه تا ببینه بچهها چه شعاری میدهند!؟ نه خدای من مگه داریم مگه میشه!؟ اسحاق دوستت داریم. اسحاق دوستت داریم. باباجون من فریدونم فریدون! حالیتونه!؟ بچهها انگار که چیزی نشنیده باشند صداشون بلندتر میشه: اسحاق دوستت داریم... اسحاق دوستت داریم... و این بود فرجام رئیس جمهور فریدون با هوادارانش که آنها هم دیگر باورش ندارند.
?? آقا بیدار شو! حاج آقا بیدار شو! چرا خیس عرقی!؟ این حرفها چی بود با خودت تو خواب میگفتی!؟ فریدون دیگه کیه!؟
من گفتم!؟ من کی گفتم؟ من نگفتم، بازم میگم؛ نگفتم، گفتم!؟ کی گفتم!؟ اصلا دلم میخواد وعده 99 روزه بدم... من کی وعده دادم!؟ بازم وعده میدم!؟
????فاعتبروا یا اولی الابصار!
?? لینک عضویتِ S.NN??
https://t.me/saeidnasrollahinasab